پیامبر، فاطمه را خیلی خیلی دوست داشت و جای فاطمه توی قلب پیامبر بود. پیامبر هر روز به خونه فاطمه علیهاالسلام می اومد و او رو می بوسید و می گفت: «فاطمه، بوی بهشت می دهد». حالا بچّه ها، فکرش رو بکنید پدر و دختری مثل پیامبر و فاطمه که این قدر به هم علاقه داشتند و همدیگر رو دوست داشتن، حالا که لحظه جدایی شان رسیده بود، چقدر به آن دو سخت می گذره. در آخرین لحظات، پیامبر فاطمه را در بغل گرفت، سرش را بوسید و فرمود: «فاطمه جان! بابا فدایت شود!» صدای گریه زهرا علیهاالسلام بلند شد.
حضرت فاطمه طوری گریه می کرد که انگار زمین و آسمان برایش گریه می کردند. لحظاتی نگذشته بود که پیامبر در حالی که سرش روی زانوی داماد عزیزش، علی علیهاالسلام بود، به سوی خدا پرواز کرد.
قصه رحلت حضرت رسول ص قتل آخر صفر