مربیآموز

قصه آفتاب قم

قصه آفتاب قم
قصه آفتاب قم
قصه آفتاب قم مربیآموز
انتشار شده در 1397/5/6 با 254 بار مشاهده
دسته بندی: 

فاطمه معصومه ـ که درود خدا بر او باد ـ به عشق دیدار امام و برادرش سفری به سوی خراسان در پیش می گیرد.

در میانه راه در نزدیکی شهر ساوه به بیماری سختی دچار می گردد و ادامه سفر برای او ناممکن می شود.

آن بانوی بزرگ از جایگاه رفیع شهر قم آگاه است و می داند که قم مأمن آل طه است.

لذا راه را به سوی آن شهر ادامه داده ، میهمان اهالی قم می شود.

میهمان که نه ؛ صاحب خانه به خانه خویش می آید.

بیش از هفده روز از آن حضور تلخ و دردناک نمی گذرد که آن وجود مبارک براثر بیماری جان می سپرد و شهر قم جایگاه همیشه او می گردد.

اینک به یُمن حضور این خورشید نورانی و این چشمه زلال همیشه جاری، شهر قم سبزه زاری آباد و دلپذیر برای اهل علم و تقواست. درود خدا بر آفتاب روشنی بخش شهر قم.

 

برادر در کنار خواهر

هفده روز از ماندن پردرد و رنج فاطمه معصومه علیهاالسلام در قم می گذرد.

این هفده روز اگرچه برای اهل قم سرشار از خیر و برکت بود ، امّا با غم بیماری این بانوی بزرگ شهر را اندوهی بزرگ فرا گرفته بود و امروز خبر جانکاه رحلت آن سیّده جلیله دل ها را داغدار کرد.

بدن پاکش را غسل داده کفن کردند . به هنگام دفن ناگهان دو سوار از جانب ریگ زار کویر ظاهر شدند.

دو سوار ناشناس امّا آسمانی ، رو پوشانده امّا نورانی ، که بر جسم بی جان فاطمه معصومه علیهاالسلام حاضر شدند و بر آن نماز گزاردند و او را دفن کردند و راه برگشت پیش گرفتند.

آری بدن آسمانی این بانوی پاک باید با دست های آسمانی و پاک دفن شود. درود خدا بر آن سرچشمه پاکی، فاطمه معصومه علیهاالسلام .

قصه وفات حضرت معصومه س
پروفایل
خانه
برچسب ها
جستجو