چند روزی می شد که کوشا کوچولو سراغ من نیومده بود و من توی لیوان، کنار دوست عزیزم خمیر دندون ایستاده بودم و دلم برای کوشا تنگ شده بود…
صبح روز بعد، وقتی بیدار شدم، دیدم کوشا با ناراحتی و دندون درد به سمت من اومد و روس سرم خمیر دندان ریخت و به دندوناش زد…
وای بچه ها دندون های کوشا خیلی کثیف و بد بو شده بود و حتی یکی از اونها سیاه شده بود.
کوشا بعد از مسواک زدن دندوناشو آب کشید و همراه مادرش به دندون پزشکی رفت و اون شب وقتی برای مسواک زدن به سراغم اومده بود ، دیدم جای یکی از دندون هاش خالیه، آقای دکتر دندون سیاهشو کَنده بود و کوشا خیلی درد داشت و هر چیزی رو نمیتونست بخوره.
کوشا از اون شب تصمیم گرفت همیشه دندوناشو مسواک بزنه و مواد غذایی که برای دوندونهاش ضرر داره رو نخوره تا مجبور نشه اونهارو بکشه.
قصه واحدکار بهداشت مسواک