مربیآموز

قصه جشن تولد مهدیار

قصه جشن تولد مهدیار
قصه جشن تولد مهدیار
قصه جشن تولد مهدیار مربیآموز
انتشار شده در 1396/11/18 با 100 بار مشاهده
دسته بندی: 

یه روزی روزگاری مهدیار قصه ی ما از پیش اسباب بازی فروشی رد میشد که چشمش به یه ماشین کوچولوی زد و قشنگی خورد . لج کرد و به مامان و باباش گفت که حتما باید اونو براش بخرن…

اما مامان و بابا همون ماشینو برای هدیه ی تولدش خریده بودن و کادو پیچش کردا بودن و مهدیار کوچولو ازش خبر نداشت . همینطور که به ماشین زرد توی اسباب بازی فروشی خیره بود و با گریه میگفت ماشین میخام ، حواسش نبود و یهو افتاد توی جوب و دستش به لبه جوب خورد و شکست.

مامان و بابا اونو بردن دکتر و آقای دکتر دستشو گچ گرفت…

دو روز بعد تولد‌ش بود و همه ی بچه ها داشتن خوش می گذروندن و مهدیار کوچولو با دست گچ گرفته یه گوشه نشسته بود

و وقتی کادو هارو باز کرد متوجه شد مامانی همون ما‌شینو براش خریده بود!

نویسنده : خانم شادمان

قصه تولد
پروفایل
خانه
برچسب ها
جستجو