لجبازى يا مخالفت كردن در كودكان يك پديده ى رفتارى است كه طى آن كودك از پذيرفتن و قبول كردن نظر و خواست والدين يا بزرگ تر خود سر باز مى زند و بر خواست و ايد ه ى خود اصرار مى ورزد. به طور كلى لجبازى كردن در كودكان يعنى نپذيرفتن و امتناع كردن از درخواست و نظر پدر، مادر، مربى و…
بروز اين پديده ى رفتارى معمولاً در سير طبيعى رشد كودكان، از سن۲-۳ سالگى به بعد ديده مى شود طى آن كودك خواسته و نظر خود را بر خواسته ى ديگران ترجيح مى دهد و سعى مى كند تا با اِعمال شيوه هاى مختلف (نظير گريه كردن، خواهش كردن يا …) به هدف مورد نظرش دست يابد . به طور طبيعى هر كودكى به دنبال آن چيزى مى رود كه توجه اش به آن جلب و فكرش بر آن متمركز مى شود، نه به دنبال خواسته و مطلوب ديگران كه اصلاً براى كودك محسوس و قابل درك نيست، به طورى كه او شايد حتى متوجه علت طرح اين خواسته يا نظر از سوى آن ها نشود . اما از سوى ديگر پدر، مادر يا بزر گ تر انتظار دارد بچه از خواست هاى او تبعيت و آن ها را اجرا كند . در نتيجه در اين حالت بزرگ تر سعى مى كند تا با دستور دادن و امر و نهى كردن به كودك، خواسته هاى خود را عملى و او را ملزم به اجراى آن ها كند . و درست در همين جاست كه ميان خواسته ى والدين با كودك تعارض شكل مى گيرد و همين امر مى تواند زمينه ساز بروز تضاد و هم چنين درگيرى هاى كلامى و حتى شايد برخوردهاى فيزيكى از سوى بزرگ ترها با بچه ى لجباز شود.
بروز اين فرايند (لجبازى كردن) در ميان هر دو گروه جنسى دختر و پسر ديده مى شود، اما شيوع اين قبيل مشكلات رفتارى در ميان پسران بيش تر از دختران مى باشد و علت آن هم تفاو ت هاى سرشتى اين دو جنس است؛ به طور كلى پسران بيش تر از دختران مستعد بروز چنين رفتارهايى هستند، اما اگر لجبازى و مخالفت جويى در هر يك از دو جنس شديد باشد، سبب بروز مشكل و ايجاد تنش بين كودك با پدر، مادر يا سايرين خواهد شد و در نتيجه نياز به مداخله ى روان پزشك يا روا ن شناس خواهد بود؛ هر چند كم كم و با افزايش سن و شروع مرحله ى پيش دبستانى و دبستان، كودك مى آموزد كه بايد چگونه به خواست و نظر بزرگ ترها (پدر، مادر، مربى و…) احترام بگذارد و از دستورات آن ها پيروى كند. در اين مرحله كودك بر رفتارها و خواسته هاى خود كنترل بيش ترى دارد و تقريباً قادر است در عين حال كه برخى از خواسته هاى خود را برآورده و مهار مى كند به
درخواست ديگران هم (كسانى كه با آ ن ها به نوعى در ارتباط است ) پاسخ مناسب دهد و به آنان نيز عمل كند. بنابراين اغلب كودكان در وضعيتى معمول و طبيعى گرچه ممكن است لجبازى كنند، اما به مرور زمان از شدت لجبازى خود كم مى كنند و مشكل خاص يا حادى با پدر، مادر يا مربى خود ندارند . به طورى كه معمولاً هر دو طرف (بزرگ تر و كودك ) بر سر خواسته هاى شان به يك توافق مى رسند و با هم درگير نمى شوند و هيچ گونه بحث و مشاجره ى كلامى يا فيزيكى اى بين آن ها اتفاق نمى افتد.
برخى از كودكان خصايص متفاوت ترى دارند و به طور طبيعى (يا بنا برهمان سرشت شان) كمى سرسخت ترند و همين امر سبب مى شود تا رفتارها و كنش هاى سرسختانه ترى را از خود بروز دهند و به راحتى به پذيرش خواسته و نظر بزر گ ترهاى خود تن ندهند . بر همين اساس است كه اغلب مشكل ساز هستند و باعث مى شوند والدين نيز كنترل خود را از دست بدهند و به پرخاشگرى كلامى يا تنبيه بدنى آن ها روى آورند . اين گونه كودكان را لجباز مى نامند. كودكان لجباز بيش تر تمايل دارند تا ابتدا خواسته ى خود را اجرا كنند و در مرحله ى بعدى است كه حاضربه قبول خواسته و نظر بزرگ ترهاى خود مى شوند.
هرچند تعداد و شمار چنين كودكانى زياد نيست اما چندان انگشت شمار و اندك هم نمی باشد، به طورى كه امروزه وجود چنين كودكانى در برخى از خانواد ه ها مشكل آفرين است و گاهى حتى در سنين بالاتر از پيش دبستان و دبستان هم كه انتظار مى رود كودكان تعامل بيش ترى با اطرافيان خود داشته باشند، اين مشكل هم چنان پابرجا مى ماند و درنهايت سبب بروز تعارض و درگيرى ميان كودكان و والدين مى شود.
چنين كودكانى كه همواره مخالفت مى كنند و سعى دارند تا فقط نظر خود را عملى كنند، در درجه ى اول با والدين و اعضاى خانواد ه ى خود دچار مشكل مى شوند و در مرحله ى بعد ممكن است در خارج از محيط خانه و در جاهايى نظير مهدكودك يا مدرسه هم از قبول خواسته هاى مربيان خود سرپيچى كنند و همين امر سبب بروز تنش و درگيرى بين آن ها شود.
برخى پدرها و مادرها گمان مى كنند كه راه حل مهار و تربيت چنين فرزندانى اعمال خشونت و تنبيه بدنى است. آنان تصور مى كنند كه اگر كودك از بزرگ ترها حساب ببرد يا بترسد، دست از لجاجت برمى دارد و از ترس به راحتى به خواسته هاى آن ها گوش مى دهد. ولى با پيروى كردن از روش هاى تربيت سازنده، ديگر معنايى ندارد و ترسيدن از والدين كاركردى نخواهد داشت، زيرا در اين رو ش ها، قوانين مشخص و خاص والدين جايگزين تنبيه هاى كلامى و بدنى مى شود و چون اين قوانين قدرت و ضمانت اجرايى دارند، ديگر لازم نيست براى مهار كردن كودك از رفتارهاى خشونت آميز استفاده كرد.
اين پدرها و مادرها از اين گلايه دارند كه عدم ترس از والدين باعث مى شود تا جايگاه پدران و مادران تنزل يابد و ديگر كوچك ترها آن احترام و تواضع لازم را در برابر بزرگ ترها از خود نشان ندهند. ولى بايد عنوان كرد كه علت شكل گيرى چنين برخوردهايى از سوى برخى بچه ها، عدم كاربرد روش هاى سازنده ى فرزند پرورى است.
بنابراين در اين روش سازنده ى تربيتى قصد بر اين است كه كودك بداند رعايت نكردن قوانينى كه از سوى والدين وضع مى شود، پيامدهاى مشخصى دارد؛ درنتيجه سعى مى كند از خواسته هاى پدر و مادر پيروى كند و قطعاً راحت تر به اجراى آن ها تن خواهد داد.
روش هاى تربيتى جديد كمك مى كند تا والدين علاوه بر شناختن ريشه هاى بدرفتارى كودك و هم چنين پرهيز از پرخاشگر ى هاى كلامى يا بدنى، رفتارهاى بد كودك را مديريت و مهار كنند و پس از مدتى نيز شاهد خاموش شدن بدرفتارى باشند.
ادامه دارد...
با تشکر از: دكتر مهدي تهراني دوست: فوق تخصص روان پزشكي كودك و نوجوان و عضو هيئت علمي دانشگاه علوم پزشكي تهران و مجله بازیگوش
روانشناسی کودک