سپیده زد، سپیده
وقت سحر رسیده
خاموش شده ستاره
صبح اومده دوباره
—–
خروس پر طلایی
با پاهای حنایی
قوقولی قوقو میخونه
تو کوچه و تو خونه
اذان میگن دوباره
از مسجد و مناره
—–
بابام پامیشه از خواب
میره لب حوض آب
می شوید او دست و رو
با آب میگیره وضو
تمیز و پاکیزه باز
میاد سر جانماز
—-
من هم کنار بابا
نماز میخوانم حالا
شعر نماز